او نوشت :
میان آشفتگی و همهمه این دنیای عجیب و غزیب , چشمان نگران و دلهای آلوده و مردمان رنگ رنگ
چه چیز دل انگیز تر از خاطره سبز و بهاری حضور تو در این عصر ...
خاطره قرن دو هزار من
تاریخ با دستان من و تو خواهد نوشت عشقی را که باد و باران و گزند روزگار تباهش نکرد
و چه بسیار هستند از اعصار و قرون بعد که آرزوی عشقی همتای من و تو را خواهند داشت .
نفس بکش عزیز من
عمیق تر و عاشقانه تر
که سمفونی تپشهایت مرا به صحو الجمع * تو نایل میکند .
چون خدا خواهد که پرده کس درد میلش اندر طعنه پاکان برد ( اینم جواب دو تا نامه قبلت )
دوست دارم
* صحوالجمع : حالتی که از مشاهده مداوم معشوق در عالم روحانی دست میدهد .
نظرات شما عزیزان: